اسطوره آفرینی و اسطوره کشی صادق هدایت


بوف کور صادق هدایت از زمانی که خلق شد تا به امروز همواره محل بحث بوده است. اینکه هدایت در این رمان پیچیده چه می گوید؟ مقصود از نوشتن آن چه بوده است؟ مرد خنزر پنزری کیست؟ لکاته و زن اثیری نماد کدام زن و کدام معنی هستند؟ و بسیار سوال های دیگر از این دست.

بسیاری کوشیده اند طی سال های درازی که از پیدایی بوف کور گذشته است، تحلیلی در باره آن ارائه دهند و به نحوی آن را برای عامه خوانندگان قابل فهم گردانند اما به نظر نمی رسد هیچ تلاشی در این زمینه موفق بوده باشد در حالی که بوف کور همچنان جزو مهمترین رمان های زبان فارسی و شاید مهمترین آن به حساب می آید.

در مجلس بزرگداشت صدمین سال تولد هدایت که چندی پیش در دانشکده صنعت آب و برق برگزار شد، دکتر محمد صنعتی روانشناس و روانپزشک تحلیل تازه ای از بوف کور ارائه داد که البته هیچ دخلی به موضوع روانشناسی ندارد بلکه برعکس در پی تحلیل تاریخ اندیشه و اسطوره در جهان و به ویژه در مشرق زمین است و به نظر می رسد در بین تمام نوشته های درباره صادق هدایت، این تحلیل از اهمیت ویژه ای برخوردار باشد و بر اساس آن درک تازه ای از بوف کور به دست آید.

عنوان سخنرانی دکتر صنعتی "اسطوره آفرینی و اسطوره کشی صادق هدایت" بود:
http://www.bbc.co.uk/persian/images/020621_shedayat150.jpg
صادق هدایت
"مقصود من در اینجا پرداختن به تلاش های هدایت در زمینه قصه نویسی و گردآوری فرهنگ توده نیست بلکه جنبه ای از کار اوست که تا آنجا که من می دانم کسی پیش از او در ایران این گونه هدفمند و آگاهانه به آن توجه نکرده است. ولی متاسفانه تعصبات ناسیونالیستی و غرور ملی اجازه نداده که به این جنبه از کار هدایت و ارزشهای بنیادین آن توجه شود.

اما این کار نه تنها ارزشی کمتر از قصه های هدایت ندارد بلکه به قصه های او نظیر توپ مرواری و بوف کور غنای خاصی بخشیده است. از این گذشته او را در جایگاه یک خردورز مسوول و متعهد و یکی از مهمترین چهره های اندیشه مدرنیته در ایران، شاید بیش از یک قرن پیشرو تر از زمان خود قرار می دهد.

توجه هدایت به فرهنگ توده همواره نشانه مهرورزی او به ایران و فرهنگ کهن ما شناخته شده، به طوری که بعضی تصور کرده اند که او یک ناسیونالیست رمانتیک گذشته نگر است اما فقط بخشی از این نکته می تواند استنباط درستی از هدف هدایت باشد.

آنچه پنهان مانده، کار انقلابی و مبارزه سخت کوشانه اوست در میدان اسطوره کشی و فریفتار زدایی از فرهنگی کهن که در دوران پیش مدرنیته خود با زبان و اندیشه اسطوره ای، ایستا و دیر جنب گیر افتاده، منفعل و وابسته، از تحولات فرهنگی عصر علم و فن آوری به دور مانده، ناتوان از آفرینش اندیشه، فقط مصرف کننده آن است.

انسان قرون وسطی شیوه اندیشدنی اسطوره ای داشت. جهان بینی اسطوره ای بر اندیشه ای افسانه ای، رویایی، گمان پردازانه و تصوری استوار می شد که شاید بیشتر از ذهنیت خرد گریز انسان برمی خاست. در حالی که اندیشه تجربی- علمی بر واقعیت عینی و ملموس شکل می گرفت که تجربه پذیر و قابل سنجش بود.


توجه هدایت به فرهنگ توده همواره نشانه مهرورزی او به ایران و فرهنگ کهن ما شناخته شده، به طوری که بعضی تصور کرده اند که او یک ناسیونالیست رمانتیک گذشته نگر است اما فقط بخشی از این نکته می تواند استنباط درستی از هدف هدایت باشد
دکتر محمد صنعتی
این شیوه اندیشه (اسطوره ای) سرشت اعتقادات و باورهای مردم را تعیین می کند. بر اساس آن شیوه زندگی، روابط انسانها با یکدیگر و با جهان آنها شکل می گیرد.

هر فرد یا گروهی از مردم بر اساس چنین اندیشه ها و باورهایی، جهان خود و طرح های رفتاری خود را در زندگیِ برگزیده یا از پیش ساخته خود می سازد یا نگه می دارد. خواه چنین باورهایی خودآگاه یا ناخودآگاه باشد، خواه خرد پذیر یا خرد گریز باشد و خواه به زمین نسبت داده شود یا به آسمان. انگار همه باید به سرشتی اسطوره ای برسند تا فرد یا گروه مردمان آن را زندگی بکنند یا در آن زندگی بشوند.

وقتی می گوییم اسطوره، انسان را زندگی می کرد به این معنی است که انسان آنقدر به این اسطوره های خود به عنوان واقعیت محض باور داشت که این اسطوره ها به صورت ساختواره ها یا مجموعه ای از معانی گوناگون، رفتار او را در هر موقعیتی تعیین می کرد.

بنابراین انسان با ذهنیت اسطوره ای، خیلی نیاز به اندیشیدن ندارد. انگار که رفتار ما شرطی شده است. کافی است که با نشانه هایی برخورد بکنیم و از ما رفتارهای متناسب با آن موقعیت بر اساس آن طرح اسطوره ای صادر شود. فقط طبق آن طرح قبلی که در ذهن داریم واکنش نشان می دهیم.

وقتی که به دنیای مدرن می رسیم در واقع انسان با آگاه شدن به خرد و اراده آگاهانه و قدرت تمیز خود جهت رابطه را عوض می کند. اکنون انسان می اندیشد و به اراده و خواست آگاهانه خود اسطوره های زمانه خود را بر می گزیند و اسطوره را زندگی می کند. به عبارت دیگر انسان همواره دنیایی متشکل از واقعیت و اسطوره دارد.

در مدرنیته، انسان با اسطوره زدایی و فریفتار زدایی، اسطوره های کهنه و پوسیده را که دیگر کارکردی ندارند و یا جلوی پیشرفت فرهنگ انسان را می گیرند و در عین حال اسطوره های پایدار و سمجی هستند، از فرهنگ و اندیشه جامعه زدوده و با اسطوره آفرینی جدید بر مشکلات و بن بست های زندگی خویش اگر نه در واقعیت، در پندار فائق می آید.

انسان در طول تاریخ فرهنگی خویش بارها مفهمومی که از خود و جهان خویش داشته عوض کرده و با عوض شدن مفهوم انسان، تاریخ فرهنگی تحول پیدا کرده است.

یکی از تفاوت های بین فرهنگ شرق و نیز تفاوت قرون وسطی با مدرنیته را باید در همین تحول و چگونگی نسبت اندیشه اسطوره ای به اندیشه تجربی علمی و واقعیت نگر جستجو کرد.

نخستین جنبش عظیم فرهنگی در تاریخ انسانی در یونان باستان روی داد، در زادگاه اندیشه خرد پذیر، در دورانی که تمدن های دیگر در دنیای مثالی و با ذهنیت اسطوره ای زندگی می کردند. سپس در قرون وسطا با بازگشت به گذشته، بار دیگر به فرهنگی ایستا و کم تنش رسید تا در دوره رنسانس پیوند خود را با دنیای مثالی قطع و از تسلط غالب اندیشه اسطوره ای بکاهد و به واقعیت های زمینی خود بازگردد و به اراده آگاه خویش بر طبیعت و جهان انسانی خود چیره شود.

چغد، کار تری آ. برهمن
درحالی که شرق با همان شرایط تاریخی فرهنگی گذشته زندگی می کند و به طور غالب مصرف کننده اندیشه و ابزار و وابسته به فرهنگ هایی است که بر اساس مفهوم مدرن انسان تحول یافته است.

در چنین بستر تاریخی و فرهنگی است که هدایت بوف کور و توپ مرواری را می آفریند. در چنین دورانی است که هدایت با داشتن شناختی عمیق به سرشت تاریخ فرهنگی ایران، اوسانه و نیرنگستان را می نویسد.

چند سالی پس از آن با مروری دقیق و ظریف بر تاریخ فرهنگی سه هزار ساله در بوف کور، طرح های اسطوره ای کهنی را که بر این سرزمین حاکم بوده و هست در رمانی که از نظر فرم و تکنیک متعلق به ادبیات قرن بیستم است باز آفرینی می کند. به قول توماس مان زندگی زیسته را که در واقع اسطوره زیسته است مجددا در بوف کور زنده می کند و ساختمایه زندگی آدم های قصه قرار می دهد.

هدایت در بوف کور سه دوره تاریخ فرهنگی را به هم می آمیزد: اسطوره آناهیتا، الهه آب ها و زهدان پاک به هیات زن اثیری بازسازی می شود و لکاته که همان پتیاره جهی است در کنار اسطوره جم، شاه - خدایی که نامیرایی را از اهورا نپذیرفت و از دره مرگ گذر کرد تا خدای مردگان شود و از این راه بر هراس از مرگ چیره گردد، با همزاد خود میترا که قربانی کننده گاو میش است و دشمنان او را خدای گاو کش نام نهاده بودند، در زوال و از کارافتادگی این اسطوره ها به هیات مرد خنزر پنزری و قصاب باز آفرینی می شود.

در بوف کور باز آفرینی اسطوره زیسته را به زیبا ترین شکل نوشتاری در یک شاهکار هنری می بینیم. باز آفرینی اما نه برای حفظ و حراست اسطوره یا نگهداری میراث کهنه و وازده، بلکه برای کشتن و اسطوره زدایی است که هدف مدرنیته و نیز هدف هدایت بوده است.

بوف کور هدایت در آن چهار دیواری محدود و بسته اتاقش بی آنکه بداند به طور خودکار نقشی را روی جلد قلمدان تکرار می کند با اندیشه ای اسطوره ای، چرخه ای و بسته و ایستا، دو نیمه شده بین خیر وشر، عقیم و گذشته نگر. با تکراری ناخود آگاه و غریزی از هر گونه نواندیشی و نوزایی احتراز دارد
دکتر محمد صنعتی
بنابراین، بوف کور کمر به قتل تمام اسطوره های وازده و از کار افتاده می بندد. البته هدایت واژه اسطوره را به کار نمی برد برای اینکه این کلمه بعد ها به جای «میت» گذاشته شد. او فرهنگ توده، افسانه، اعتقادات و خرافات و ... به کار می برد. هدایت پروژه اسطوره زدایی خود را در مقدمه کتاب نیرنگستان براساس نظریه های فیلسوفان مدرنیته از زبان «تیلور» اینگونه ترجمه و مطرح می کند:

"خرافات هم مانند همه گونه عقاید و افکار زندگی بخصوص دارد، گاهی به وجود می آید و جانشین خرافات دیگر می شود و زمانی هم از بین می رود. ترقی علوم، افکار و زمان به این کار خیلی کمک می نماید. بسا اتفاق می افتد که یک دسته را از بین می برد در صورتی که یک دسته دیگر خیلی سخت تر جای آنها می آورد. البته اگر آنها را به حال خود بگذارند جنبه الوهیت خود را تا دیر زمانی نگه می دارد چون مردم عوام آنها را مانند مکاشفات و وحی الهی دانسته به یکدیگر انتقال می دهند."

"برای از بین بردن اینگونه موهومات هیچ چیز بهتر از آن نیست که چاپ بشود تا از اهمیت و اعتبار آن کاسته، سستی آن را واضح و آشکار کند. مخصوصا می بایستی هرکدام جداگانه تحقیق بشود زیرا نباید اشتباه کرد که این افکار پوسیده هیچ وقت خود به خود نابود نمی شود. چه بسیار کسانی که پایبند هیچ گونه فکر و عقیده ای نیستند ولی در موضوع خرافات خونسردی خود را از دست می دهند و این از آنجا ناشی می شود که زن عوام این افکار را به گوش بچه خوانده است و بعد از آنکه بزرگ می شود هر گونه فکر و عقیده ای را می تواند بسنجد، قبول و یا رد بکند مگر خرافات را. چون از بچگی به او تلقین شده و هیچ موقع نتوانسته آن را امتحان بکند. از این جهت تاثیر خودش را همیشه نگه می دارد و پیوسته قوی تر می شود."

هدایت نتیجه «تیلور» را از کتاب تمدن ابتدایی تیلور چنین نقل می کند: "ولی معرفت طبقات امم وظیفه دیگری را به عهده دارد که بسیار مهم و دشوار است و آن عبارت است از اینکه می بایستی آنچه را که تمدن های پست و خشن قدیم در جامعه ما به صورت خرافات اسف آور باقی گذاشته است پرده از رویش بردارد و آنها را یکسره نابود و ریشه کن بنماید. این کار اگرچه چندان گوارا نیست ولی برای آسایش و آرامش جامعه بشر لازم و واجب است و به این طرز، علم تمدن همانطوری که برای پیشرفت جامعه به طور جدی کوشیده و کمک می کند برای از هم گسیختن و شکستن زنجیرهایی که او را مقید کرده نیز باید اقدام بکند و بخصوص این علم برای پیشوایانی است که به جهت اصلاح و تجدد جامعه کمر مجاهدت بر میان بندند."

اینها همان اشیاء از کار افتاده و وازده ای هستند که به صورت نمادین در سفره مرد خنزر پنزری می گذارد. گلدان راغه با تصویر زن اثیری نیز در همان سفره است که راوی آن را می خرد.

هدایت فرهنگ و اسطوره را به خوبی می شناخت و از کارکرد و قدرت اسطوره در ساختار فرهنگ و زندگی مردم به خوبی آگاه بود. می گفت نباید فراموش کرد که دسته ای از این آداب و رسوم نه تنها خوب و پسندیده است بلکه از یادگارهای دوران پر افتخار ایران است. مانند جشن مهرگان، جشن سده، نوروز، چهارشنبه سوری و... که زنده کردن و نگهداری آنها از وظایف ملی به شمار می آید.

هدایت اما از نوادر خردورزانی بود که اسطوره اندیشی و اندیشه مدرنیته را لمس کرده بود. او مانند بسیاری از همعصران در دنیای متفاوت خود و بدور از زندگی روزمره می زیست ولی هرگز کناره نشین نبود. برعکس در متن جامعه ای کهنه و قدیمی می زیست که به شدت در دنیای اسطوره و مثالی خود فرورفته بود.


هدایت در بوف کور سه دوره تاریخ فرهنگی را به هم می آمیزد: اسطوره آناهیتا، الهه آب ها و زهدان پاک به هیات زن اثیری بازسازی می شود و لکاته که همان پتیاره جهی است در کنار اسطوره جم، شاه - خدایی که نامیرایی را از اهورا نپذیرفت و از دره مرگ گذر کرد تا خدای مردگان شود و از این راه بر هراس از مرگ چیره گردد، با همزاد خود میترا که قربانی کننده گاو میش است و دشمنان او را خدای گاو کش نام نهاده بودند، در زوال و از کارافتادگی این اسطوره ها به هیات مرد خنزر پنزری و قصاب باز آفرینی می شود
دکتر محمد صنعتی
هدایت هم مشاهده گر خوبی بود و هم درد فرهنگی این سرزمین را خوب می شناخت. می دانست که با فرهنگ کهنه رویاروست و نیز می دانست که بین اسطوره شناسی، باستان شناسی، مطالعات و پژوهش های فرهنگی و حفظ و حراست میراث گذشتگان با اسطوره زیستی و حفظ و حراست کهنگی و مومیایی کردن مردگان و زندگی با میراث از کارافتاده و زنگ زده گذشتگان فاصله بسیاری هست.

ولی متاسفانه در سالهای زندگی او و حتی پس از مرگش جامعه ما هنوز در این اشتباه بوده است که این دو را با هم یگانه می پندارد. از این رو هنوز ما اغلب با همان ذهنیتی که یونگ شرح می دهد از اندیشیدن امتناع می ورزیم زیرا اسطوره ها در ما می اندیشند و اسطوره ها ما را زندگی می کنند.

ما هنوز در کل اندیشه اسطوره ای را از خودمان دور نکرده ایم. ممکن است باز هم با نگرش سیاسی ادعا کنیم که اجازه اندیشیدن به ما نداده اند. ولی شاید نمی اندیشیم زیرا اندیشیدن دشوار است. در حالی که هزاره هاست که به اندیشه ایستای اسطوره ای خو گرفته ایم. آن جهشی که غرب در اندیشه نوزایی و روشنگری خود داد، در ما رخ نداده است. پس ما همانجا هستیم که گذشتگان ما بوده اند. ما به طور خودکار و عادتی در بنیاد به شیوه گذشتگان زندگی می کنیم. گیرم که ظاهر آن با گذشته تفاوت هایی داشته باشد. چنین شیوه ای به ضرورت نیازی به نواندیشی ندارد.

بوف کور هدایت در آن چهار دیواری محدود و بسته اتاقش بی آنکه بداند به طور خودکار نقشی را روی جلد قلمدان تکرار می کند با اندیشه ای اسطوره ای، چرخه ای و بسته و ایستا، دو نیمه شده بین خیر وشر، عقیم و گذشته نگر. با تکراری ناخود آگاه و غریزی از هر گونه نواندیشی و نوزایی احتراز دارد.

بی جهت نیست که رفتارها و اندیشه های خود را به وسواس و جنونی موروثی نسبت می دهد. همه چیز کند و چرک و وازده است. از دیوار اتاق گرفته تا اشیاء بساط خنزر پنزری در کوچه جنبی. این مرده ای که روی سینه بوف کور سنگینی می کند همین گذشته مرده و وازده این اسطوره های از کار افتاده و مومیائی شده نیست؟ ما با اسطوره ها زندگی می کنیم و هرگز نمی توان دنیایی را تصور کرد که بدون اسطوره باشد. ولی اسطوره ها نیز مانند موجودات زنده دوران زندگی دارند. مانند زندگان که روزی باید بمیرند و فرزندان آنها زندگی در جهان را ادامه دهند، اسطوره ها نیز می میرند. اما برخی مردمان چنان از تقدیر هراس دارند که محکم به چیزهای کهنه و واخورده می چسبند و ترجیح می دهند با اسطوره های مرده زندگی کنند. همانگونه که بوف کور زندگی می کرد. کوری بوف کور شاید فقط به دلیل درون نگری نبود که بخشی نیز به سبب این عدم بصیرت بود
نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:43 ق.ظ http://yaldaa.persianblog.com

سلام ممنون که به من سر زدین.نوشته هاتون رو تو آفلاین می خونم.یه پیشنهاد:
اگه مطالبتون رو کوتاه و در چند پست بفرستید امکان خوندنش به صورت آنلاین و نظرهای سازنده و به موقع بیشتر میشه.
باز هم ممنون

امیر دوشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 08:17 ب.ظ http://sadegh-hedaiat.blogsky.com

یلدا خانم ممنون از اینکه سر زدید به من . در مورد ۱یشنهاد: چشم پیشنهاد شما را مورد توجه قرار خواهم داد

سمیه سه‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 02:30 ب.ظ http://sianor.blogsky.com

من خیلی دوست ئارم آثار هدایت رو بخونم ولی تا الان به طور جدی شروع نکردم فکر میکنی برای شروع از کدوم کتاب شروع کنم بهتره ؟؟

امیر سه‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:46 ب.ظ http://sadegh-hedaiat.blogsky.com

جواب : کتابهای صادق رو حداقل ۳ بار باید خوند تا موضوع اصلی رو درک کنی.خیلی از کتابهاش شامل چند داستانه و به نظر من یکی از بهترین کتابهاش بوف کوره که فکر میکنم بهتر باشه از اون شروع کنید.
۱ سری از داستانها رو هم میتونید از همین وبلاگ بخونید که احتیاج به برنامه acrobat rather داره.
و مشخصات کتابهارو هم از همینجا میتونید پیدا کنید

نینا دوشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 03:15 ب.ظ http://www.ninanonor.persianblog.com

سلام امیر جان با اینکه از بوف کور میترسم ولی خوب نوشته هاتو خوندم ممنونم
موفق باشی عزیز

مهدی سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 09:47 ق.ظ http://royalflag.persianbolg.com

زیاد از اسطوره شنیدم اما هیچ موقع برام قابل فهم نیست که چرا اینقدر برای بعضی‌ها مهمه...

مسعود سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:06 ب.ظ http://mokashefe110.persianblog.com

man ba bazi nazarate inja mokhalefam
sadegh taghriban 1 komonist bood na 1 nasionalist

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد