عکس از صادق در پاریس


این هم یک سایت برای طرفداران صادق
http://www.geocities.com/Paris/Tower/2943/photo2.html

جشن یکصدمین سالگرد تولد صادق هدایت


صادق هدایت
جشن پایانی صدمین سال تولد صادق هدایت، عصر روز دوشنبه 28 بهمن ماه با حضور گروهی از نویسندگان و علاقه مندان در « خانه هنرمندان ایران» برگزار شد.

به غیر از مراسم دانشکده آب و برق، این نخستین بار بود که یکی از جشن های صدمین سال هدایت، در یک سالن نسبتاً بزرگ و رسمی برگزار می شد.

دیگر مراسم از این دست، در طول سال همه در گوشه و کنار و در گالری های کوچک برگزار شد. در مورد مراسم پایانی هم از هر گونه تبلیغات عمداً پرهیز شده بود و تلاش بر این بود که مدعوین همه با کارت دعوت در مراسم حاضر شوند. با وجود این سالن خانه هنرمندان ایران، از جمعیت پر بود و تعدادی نیز دم در ایستاده بودند.

کار ادبیات هیچ نیست مگر « شناخت» و هدایت این شناخت را خوب به ما یاد داد. هدایت برای شناختن خود و محیط و گذشته و امروز در تلاشی مداوم بود. هدایت ایران را می پرستید و در عین حال از ابتذال حاکم بر آن نفرت داشت.
محمود دولت آبادی در مراسم بزرگداشت هدایت
مراسم حدود ساعت هشت شب آغاز شد. جهانگیر هدایت، برادر زاده صادق هدایت که باعث و بانی برگزاری مراسم و مجری برنامه بود، در شروع مراسم گفت صد سال پیش در چنین روزی، ساعت هشت شب، هدایت در خانه ای در خیابان کوشک به دنیا آمد و پدر بزرگش نام او را صادق گذاشت. نامی که در صد سال اخیر در دنیا مطرح بوده و به احتمال زیاد در سده های آینده همچنان مطرح خواهد بود.

وی همچنین یاد آور شد که در دو روز گذشته در سه نقطه دنیا به مناسبت صدمین سال تولد هدایت همایش هایی برپا شد. در آمریکا دانشگاه تکزاس و دانشگاه پورتلند اقدام به این کار کردند. در پاریس هم به همت یکی از ناشران مراسمی برگزار شد. وی افزود که وسیع ترین همایش احتمالاً در دانشگاه آکسفورد در بهار آینده برگزار خواهد بود.

جهانگیر هدایت سپس از محمود دولت آبادی خواست تا مراسم را افتتاح کند. دولت آبادی با نام هدایت آغاز کرد و او را پدیده ای در ادبیات ایران دانست و از توماس مان نقل کرد که آثار بزرگ در مقاطعی پدید می آیند که موضوعیت تاریخی آنها در حال پایان یافتن است. مثالش هم جنگ و صلح تولستوی است. نویسنده کلیدر آنگاه با برشمردن نمونه هایی از تاریخ ادبیات ایران گفت در تاریخ ما فردوسی همین وضع را داشت و هدایت نیز که بازمانده خاندان قاجاری است در زمانی زندگی می کرد که دوره قاجار به پایان خود رسیده بود و دوره مدرن ایران آغاز می شد.
دولت آبادی سپس به آثار هدایت پرداخت و گفت کار ادبیات هیچ نیست مگر « شناخت» و هدایت این شناخت را خوب به ما یاد داد. هدایت برای شناختن خود و محیط و گذشته و امروز در تلاشی مداوم بود. هدایت ایران را می پرستید و در عین حال از ابتذال حاکم بر آن نفرت داشت. هدایت از یک سو تا مرز ادبیات نوین جهان پیش رفت و از سوی دیگر پروین دختر ساسان را نوشت با نگاهی که از سلطه اعراب بر ایران داشت؛ سایه مغول را نوشت با نگاهی که از هجوم مغول به ایران دارد؛ حاجی آقا را می نویسد تا ابتذال حاکم بر جامعه ایرانی را بیان کرده باشد؛ علویه خانم و ولنگاری را می نویسد تا بگوید این ابتذال چیست.

محمود دولت آبادی در ادامه گفت: "بنابراین هدایت تمام جوانب زندگی انسان ایرانی را در دایره ای می ریزد و مسئولانه ترین رفتار یک شخصیت فرهنگی را از خود به یادگار می گذارد و در بوف کور به کمال می رسد. بوف کور از نظر من گنجینه عظیمی است و دیری می گذشت که ایران به انسانی دست نیافته بود که آن را اینگونه در خود خلاصه کند. هدایت ایران و تاریخ ایران و گذشته ایران و حتا آینده ایران را در بوف کور فشرده و منجز و بی همتا بیان می کند. هدایت نویسنده ای است بی همتا."

پس از سخنان دولت آبادی، نواری از مسعود فرزاد، از دوستان نزدیک صادق هدایت و از رفقای گروه ربعه، پخش شد که دو شعر او را در باره هدایت در بر داشت. یکی از شعرها با صدای خود مسعود فرزاد بود و دیگری را یکی از گویندگان خوانده بود. این شعر همان بود که فرزاد پس از مرگ هدایت در رثای او گفته است:

تو آب روان بودی و رفتی سوی دریا
ما سنگ و سفالیم ته جوی بماندیم

پس از آن امیر حسن چهل تن، داستان نویس، مقاله خود را درباره هدایت خواند. موضوع این مقاله دشواری های زندگی هدایت بود.


هدایت مرتباً شکست می خورد و همین شکست ها بود که پیروزی بزرگ او را پس از مرگ فراهم آورد. دریغا که در این جامعه گویی آدم زنده پیروز نداریم. پیروزی همیشه پس از مرگ است که اتفاق می افتد
امیرحسین چهل تن، داستان نویس
آقای چهل تن در بخشی از این مقاله آورده بود:« صادق هدایت به عنوان دانشجوی مهندسی و سپس معماری و بعد فلاحت و بعدتر طبیعیات و صنایع مستظرفه و حتا دندان سازی و ادبیات و همچنین به عنوان کارمند بانک ملی و به دنبال آن اداره کل تجارت و سپس آژانس پارس و بعد شرکت کل ساختمان و بار دیگر بانک ملی و بعد اداره موسیقی و بعدتر دانشکده هنرهای زیبا و همچنین به عنوان عضوی از خانواده جا سنگین و اعیان منش هدایت و نیز به عنوان نویسنده ای که عقیده داشت کسی آثارش را نمی خواند و قدرش را نمی شناسد مرتباً شکست می خورد و همین شکست ها بود که پیروزی بزرگ او را پس از مرگ فراهم آورد. دریغا که در این جامعه گویی آدم زنده پیروز نداریم. پیروزی همیشه پس از مرگ است که اتفاق می افتد».

پس از مقاله چهل تن و پس از آنکه « انیمیشن» ی از وحید نصیریان درباره سه قطره خون به نمایش در آمد، نوبت به جوایز ادبی صادق هدایت رسید.

به مناسبت صد سالگی صادق هدایت جایزه ای از سوی خانواده هدایت بنیاد شده است که به داستان های کوتاه و به داستان نویسان جوان تعلق می گیرد. جزییات این مسابقه ادبی از چندی پیش در سایت سخن که بخشی از آن به هدایت اختصاص یافته، مطرح شده بود.

هدایت تمام جوانب زندگی انسان ایرانی را در دایره ای می ریزد و مسئولانه ترین رفتار یک شخصیت فرهنگی را از خود به یادگار می گذارد و در « بوف کور » به کمال می رسد. بوف کور گنجینه عظیمی است و دیری می گذشت که ایران به انسانی دست نیافته بود که آن را اینگونه در خود خلاصه کند. هدایت ایران و تاریخ ایران و گذشته ایران و حتا آینده ایران را در بوف کور فشرده و منجز و بی همتا بیان می کند. هدایت نویسنده ای است بی همتا
محمود دولت آبادی
منیرو روانی پور نویسنده اهل غرق بیانیه هیأت داوران را قرائت کرد که در آن آمده بود از 500 داستان رسیده به مسابقه داستان نویسی هدایت، 150 داستان به مرحله دوم راه یافت و در رأی نهایی شش داستان بیشترین امتیاز را کسب کرد.

روانی پور به چند نکته درباره این داستانها اشاره کرد از جمله اینکه بیش از 60 درصد از شرکت کنندگان در این مسابقه زن بودند؛ سطح 25 تا 30 درصد داستانها مطلوب بود؛ خشونت، درونمایه غالب بیش از 70 درصد داستانها را تشکیل می داد؛ اغلب داستانها خط قصه مشخصی داشت و از معضل رایج در بحث های محفلی بدور بود؛ عشق، لحظات عاطفی و شور و شر انسانی در 99 درصد از داستانها غایب بود و تنها کمتر از یک درصد اشاره ای به این سرزمین ممنوعه داشتند.

روانی پور در پایان سخنان خود گفت سی تا چهل داستان برگزیده بزودی تحت عنوان داستانهای برگزیده اولین دوره مسابقه داستان نویسی صادق هدایت به چاپ خواهد رسید.

در پایان محمد علی سپانلو شاعر و نویسنده، جوایز برندگان را اهدا کرد. سه تن از برندگان تندیس صادق هدایت را دریافت کردند و سه تن دیگر لوح تقدیر را. تندیس های هدایت از برنز و خیلی خوب ساخته شده بود.

برندگان سه داستان اول عبارت بودند از شیوا کریمی برای داستان دنیپر یخ زده، نوشین غریب دوست برای داستان ناز بانو، امیر رضا بیگدلی برای حالا مگر چه می شود. من دانای کل هستم از مصطفی مستور، آنکه شبیه تو نیست نوشته ناتاشا امیری، و همسایه نوشته امیر حسین خورشید فر برندگان بعدی بودند
                                     
                
                 مقبره صادق هدایت در پاریس

صادق هدایت


صادق فردی بود که با همه به نحوی فرق داشت از نظر تفریح چیزهایی که دوست داشت و حتی دیدگاه او نسبت به مرگ.مرگ هدایت کسی بود که مرگ را دوست خود و تنها مونس و حلال مشکلات خود میدانست.
میخواهم در مورد خودکشی هدایت برایتان بگویم بعضی بر این باورند که خودکشی برای کسانی هست که اعتماد به نفس کافی ندارند و قدرت روبهرویی با مسائل را ندارند و دست به این کار میزنند ولی صادق کسی بود که اعتماد به نفس بسیار داشت که هنگامی که در گروه ربعه بود هر وقت که داستانی از خودش مینوشت ان را شاهکار خویش قلم داد میکرد.این اعتماد به نفس را نشان میدهد.
صادق کسی بود که استعداد فوقالعاده ای داشت کسی بود که زبان فرانسه را در کمترین مدت یادگرفت و زبان پهلوی نیز در کمترین زمان یادگرفت.صادق کسی بود که هیچگاه به صراق زن نمیرفت و میگذاشت تا زن به سراق او بیاید نه برای اینکه از عشق بدش میامد نه به این علت که نمیخواست زنی عاشق و دلباخته پول و یا زیبایی و یا... او بشود و برای همین همیشه میگذاشت تا زن به صراق او بیاید.
صادق کسی بود که میهن خود را بسیار دوست داشت و از جهالت مردم ان زمان نیز رنج میبرد او در داستانهای مختلفش عشق به میهن را ثابت کرده هدایت برای همین رفت تا زبان پهلوی را نیز یاد بگیرد.
من خودم یکی از طرفداران صادق هستم.چون دست به قلم خالق العاده ای داشت ومثل و مانند هدایت نیامده و نخواهد امد.ومن مثل هدایت مرک را دوست و مونس خودم می دانم ولی تنها چیزی که این میان میماند این است که هدایت نهیلست بود.او پوچ گرا بود و هیچ چیز را قبول نداشت حتی خدا و همه چیز را پوچ و فانی میدانست که هدایت در مورد پوچ بودن همه چیز میگوید:
از بزرگترین ستاره اسمان تا کوچکترین ذره روی زمین دیروزوذ میمیرند مرگ همه را به یک چشم نگاه وسرنوشت انها را از دوش برمیدارد...ای مرگ!تو از غم و اندوه زندگانی کاسته ان را از دوش برمیداری.سیه رور بدبخت را سروسامان میدهی تو نوشداروی ماتمزدگی و ناامیدی میباشی تو مانند مادر مهربانی هستی که بچه خود را پس از طوفان در اغوش گرفته نوازش میکند و میخواباند...