درباره میهن پرست از مجموعه سگ ولگرد


درباره میهن پرست از مجموعه سگ ولگرد

متن حاضر یادداشتی است درباره داستان میهن پرست صادق هدایت که سعی دارد با کشف تکنیک های نویسندگی صادق هدایت در این داستان، درس هایی را که می توان از نویسنده ی بوف کور در نویسندگی گرفت را توضیح دهد. هدایت مجموعه سگ ولگرد را پس از بوف کور و درواقع پس از حدود 6 سال سکوت منتشر کرد. البته میهن پرست در مقایسه با بوف کور یک اثر ضعیف و در مقایسه با سایر داستان های کوتاه هدایت یک اثر متوسط محسوب می شود. وجود ارجاع های خارج از متن و اشاره مستقیم هدایت به فضای سیاسی/ اجتماعی زمان خود، استعاره های کلیشه ای نظیر شخصیت حکیم باشی پور که وسیله ی نطق های سیاسی هدایت می شود و به طور کلی حاشیه رفتن و پرداخت های مستقیم روی خرده موضوع های اثر، عواملی است که از ارزش هنری این اثر می کاهد. اما با این حال در میهن پرست جنبه هایی از قدرت نویسندگی هدایت مشخص است و برای شروع کار مطالعه آثار هدایت می تواند اثری ساده ومناسب باشد.در داستان بعضی از نشانه ها جنبه ی کلیدی و محوری دارند. مثلا در بوف کور هدایت شناختن شخصیت پیرمرد خنزر پنزری تا حدود زیادی می تواند در شناخت دلالت معنایی اثر تعیین کننده باشد. بخش اعظم داستان میهن پرست درباره سفر دریایی سید نصرالله، شخصیت اصلی داستان، بوده و در جهاز می گذرد. وبا توجه به اشاره های زیاد صادق هدایت به منظره دریا و رابطه شخصیت اصلی و نشانه های دیگر داستان با آن می توان فهمید که نشانه کلیدی این اثر دریاست.
اما تصویری که از دریا به ذهن می آید تصویری زیبا و ماورایی وبه طور کلی احساسی وزنانه از دیدگاه نظام استعاری فمینیستی است. در متون ادبی خصوصا شعر، معمولا انسان در ساحل امن و در حال لذت از منظره عظیم دریا توصیف می شود. البته این کارکرد با کارکردی که دریای طوفان زده در ادبیات فارسی دارد متفاوت است. که البته آن جا نیز تاکید اصلی بر طوفان به عنوان یک نشانه مردانه است که دریا را تسخیر می کند ونه خود طوفان. بحث نشانه های زنانه ومردانه در ادبیات بحث گسترده ای است که مقاله ی تحقیقی جداگانه ای را طلب می کند.
اما تصویری که هدایت از دریای آرام می سازد تفاوت دارد. نوع احساسی که هدایت از دریا در شخصیت سید نصرالله می آفریند، اشاره به سیاه بودن دریا به عنوان یک رنگ مردانه و اشاره به وجود ماهیهای درنده در دریا، باعث می شود که دریا در این اثر به عنوان یک نشانه مردانه پذیرفته شود. نشانه ای که یک احساس ترس را بر منطق و ذهن سید نصرالله چیره می کند وباعث می شود که او از موهبتی زنانه که در واقع احساس لذت بردن است دور بماند. دریا به عنوان یک نیروی شوم تسلط یابنده عمل می کند و تسلط یک نشانه برای برتری منطقی؛ ویا لذت واحساس آفرینی نشانه ، اساس تقسیم بندی نشانه های مذکر و مونث یا مردانه و زنانه است.
اما هدایت در توصیف خود از دریا نور ماه را به عنوان نشانه ای زنانه وارد می کند. تابش نور ماه بر پهنه ی دریا باعث آرامش سید نصرالله می شود. و این جاست که در واقع یک تناقضی در انتخاب دریا به عنوان یک نشانه مردانه یا یک نیروی دهشتناک چیره شونده ویا یک نشانه زنانه یا یک مایه ی قوت قلب و آرامش بوجود می آید. این دیالکتیک بین پذیرش یا رد یک نشانه در روحیه لذت خواه انسان اساس وجه هنری داستان میهن پرست و نقطه قوت آن است! یک نوع مکالمه که اساس درگیری فکری شخصیت اصلی داستان می شود. با وجود این صادق هدایت در انتهای داستان انتخاب خود را انجام می دهد و در فصلی از رویای سید نصرالله که در پایان به طور نمادین با مرگ او وتسلیم شدنش در برابر نیروهای مردانه همراه می شود، دریا را نشانه ای مردانه معرفی می کند و با این کار تناقض فکری موجود در بوف کور را به شکلی ساده تر تکرار و حل می کند.
اما در قسمتی از داستان هدایت -شاید برای کسانی که آثار قبلی او را از جمله ترانه های خیام خوانده اند!- یک داستان تاریخی از زندگی حافظ نقل می کند. حافظ هم -به عنوان یک ایرانی- همواره از دریا می ترسیده! بد نیست سری به ترانه های خیام بزنیم. جایی که هدایت یکبار دیگر در مورد حافظ و دیگر شعرا همچون مولوی و سعدی در مقایسه با شاعر محبوبش، خیام، اظهار نظر می کند. خیام از نظر صادق هدایت یک فیلسوف طبیعی معرفی می شود که سعی دارد برای مسائل وسوالات فلسفی پیرامون خود دلایل طبیعی بیابد. هدایت با آوردن چند مثال از رباعیات خیام نشان می دهد که او تا چه اندازه از اسطوره ها و خرافات مذهبی زمان خود بیزار بوده است. به بخش هایی از ترانه های خیام توجه کنید:
«حافظ ومولوی وبعضی شعرای متفکر دیگر اگر چه این شورش ورشادت فکر خیام را حس کرده اند وگاهی شلتاق آورده اند ( نزاع ومرافعه داشته اند ن.) ولی مطلب خودشان را زیر جملات وتشبیهات وکنایات اغراق آمیز پوشانیده اند که ممکن است آنرا بصدگونه تعبیر وتفسیر کرد. مخصوصا حافظ که خیلی از افکار خیام الهام یافته و تشبیهات او را گرفته است. می توان گفت او یکی از بهترین ومتفکرترین پیروان خیام است. اگرچه حافظ خیلی بیشتر از خیام رویا، قوه تصور والهام شاعرانه داشته که مربوط به شهوت تند او می باشد، ولیکن افکار او بپای فلسفه ی مادی و منطقی خیام نمی رسد و شراب را بصورت اسرار آمیز صوفیان درآورده . در همین قسمت حافظ از خیام جدا می شود. مثلا شراب حافظ اگرچه در بعضی جاها بطور واضح همان آب انگور است، ولی به قدری زیر اصطلاحات صوفیانه پوشیده شده که اجازه ی تعبیر را می دهد و یکنوع تصوف می شود از آن استنباط کرد. ولی خیام احتیاجی به پرده پوشی ورمز و اشاره ندارد. افکارش را صاف وپوست کنده می گوید. همین لحن ساده، بی پروا وصراحت لهجه ، او را از سایر شعرای آزاد فکر متمایز می کند.
مثلا این اشعار حافظ بخوبی جنبه ی صوفی ورویای شدید او را می رساند:
اینهمه عکس می و نقش و نگارین که نمود،
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد.
مادر پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما.
حافظ نیز به زهاد حمله می کند ولی چقدر با حمله ی خیام فرق دارد:
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
خیلی با نزاکت تر وترسوتر از خیام به بهشت اشاره می کند:
باغ فردوس لطیف است، ولیکن زنهار،
تو غنیمت شمر این سایه ی بید ولب کشت.
چقدر با احتیاط و محفظه کاری به جنگ صانع می رود:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت،
آفرین بر نظر پاک خطا پوش باد! »
در اینجا قصد نداریم درباره ی نظریات هدایت بحث کنیم. تنها از آن برای باز کردن یک لایه ی معنایی در اثر بهره می گیریم. روشی که در واقع تحلیلی تاریخی بوده و از لحاظ علمی شاید صحیح نباشد اما مقصر را باید خود صادق هدایت در ارجاع به وقایع تاریخی بدانیم!! باید اینجا به بحثمان از نشانه های زنانه و مردانه این مطلب را هم اضافه کنیم که نشانه های زنانه دلالت بر وجهی فرا مادی ومعنوی از اشیا می کنند و این جا وجه مادرانه عناصر زنانه مشخص می شود که دلالت بر قداست وپاکی دارد در مقابل نشانه های مردانه که دلالت بر مادیات و نیازهای غریزی و منطقی انسان چون آب و غذا دارند. در این داستان با توجه به اشاره ای که به ترس حافظ می شود دریا نماد فلسفه مادی و منطقی و کنش میان سید نصرالله و دریا نماد برخورد فرهنگ ایرانی با فرهنگ اروپای مدرن پس از رنسانس است. سید نصرالله نماد روحیه سنتی و محافظه کار ایرانی است که همواره سعی دارد اندک اعتقاد به عوالم مثالی را برای خود نگه دارد. غوطه ور شدن در مادیات به طور کامل باعث مرگ آن منش ایرانی می شود. این دغدغه ای است که شاید بتوان گفت هدایت عمری با آن درگیری داشت
                                                  

مجوعه کتابهای صادق هدایت


صادق هدایت دارای کتابهای زیادی است که مهمترین آنها عبارتند از: سگ ولگرد . بوف کور . زنده به گور و ...
در زیر قسمتهایی از داستانها نوشته شده که برای خواندن آنها به Acrobat Reader نیاز است

زندگی نامه صادق هدایت


زندگی‌نامه

صادق هدایت در سه شنبه 28 بهمن ماه 1281 در خانه پدری در تهران تولد یافت. پدرش هدایت قلی خان هدایت (اعتضادالملک)‌ فرزند جعفرقلی خان هدایت(نیرالملک) و مادرش خانم عذری- زیورالملک هدایت دختر حسین قلی خان مخبرالدوله دوم بود. پدر و مادر صادق از تبار رضا قلی خان هدایت یکی از معروفترین نویسندگان، شعرا و مورخان قرن سیزدهم ایران میباشد که خود از بازماندگان کمال خجندی بوده است. او در سال 1287 وارد دوره ابتدایی در مدرسه علمیه تهران شد و پس از اتمام این دوره تحصیلی در سال 1293 دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون آغاز کرد. در سال 1295 ناراحتی چشم برای او پیش آمد که در نتیجه در تحصیل او وقفه ای حاصل شد ولی در سال 1296 تحصیلات خود را در مدرسه سن لویی تهران ادامه داد که از همین جا با زبان و ادبیات فرانسه آشنایی پیدا کرد.

در سال 1304 صادق هدایت دوره تحصیلات متوسطه خود را به پایان برد و در سال 1305 همراه عده ای از دیگر دانشجویان ایرانی برای تحصیل به بلژیک اعزام گردید. او ابتدا در بندر (گان) در بلژیک در دانشگاه این شهر به تحصیل پرداخت ولی از آب و هوای آن شهر و وضع تحصیل خود اظهار نارضایتی می کرد تا بالاخره او را به پاریس در فرانسه برای ادامه تحصیل منتقل کردند. صادق هدایت در سال 1307 برای اولین بار دست به خودکشی زد و در ساموا حوالی پاریس عزم کرد خود را در رودخانه مارن غرق کند ولی قایقی سررسید و او را نجات دادند. سرانجام در سال 1309 او به تهران مراجعت کرد و در همین سال در بانک ملی ایران استخدام شد. در این ایام گروه ربعه شکل گرفت که عبارت بودند از: بزرگ علوی، مسعود فرزاد، مجتبی مینوی و صادق هدایت. در سال 1311 به اصفهان مسافرت کرد در همین سال از بانک ملی استعفا داده و در اداره کل تجارت مشغول کار شد.

در سال 1312 سفری به شیراز کرد و مدتی در خانه عمویش دکتر کریم هدایت اقامت داشت. در سال 1313 از اداره کل تجارت استعفا داد و در وزارت امور خارجه اشتغال یافت. در سال 1314 از وزارت امور خارجه استعفا داد. در همین سال به تامینات در نظمیه تهران احضار و به علت مطالبی که در کتاب وغ وغ ساهاب درج شده بود مورد بازجویی و اتهام قرار گرفت. در سال 1315 در شرکت سهامی کل ساختمان مشغول به کار شد. در همین سال عازم هند شد و تحت نظر محقق و استاد هندی بهرام گور انکل ساریا زبان پهلوی را فرا گرفت. در سال 1316 به تهران مراجعت کرد و مجددا در بانک ملی ایران مشغول به کار شد. در سال 1317 از بانک ملی ایران مجددا استعفا داد و در اداره موسیقی کشور به کار پرداخت و ضمنا همکاری با مجله موسیقی را آغاز کرد و در سال 1319 در دانشکده هنرهای زیبا با سمت مترجم به کار مشغول شد.

در سال 1322 همکاری با مجله سخن را آغاز کرد. در سال 1324 بر اساس دعوت دانشگاه دولتی آسیای میانه در ازبکستان عازم تاشکند شد. ضمنا همکاری با مجله پیام نور را آغاز کرد و در همین سال مراسم بزرگداشت صادق هدایت در انجمن فرهنگی ایران و شوروی برگزار شد. در سال 1328 برای شرکت در کنگره جهانی هواداران صلح از او دعوت به عمل آمد ولی به دلیل مشکلات اداری نتوانست در کنگره حاضر شود. در سال 1329 عازم پاریس شد و در 19 فروردین 1330 در همین شهر بوسیله گاز دست به خودکشی زد. او 48 سال داشت که خود را از رنج زندگی رهانید و مزار او در گورستان پرلاشز در پاریس قرار دارد. او تمام مدت عمر کوتاه خود را در خانه پدری زندگی کرد.